برخی از کسانی که شعرشان، کاستی های بارز دارد  در برابر تذکر منتقدان به جای تأمل و بازنگری،   به تقدس موضوع شعرشان اشاره می کنند؛ مثلا می گویند من این شعر را نذر حضرت عباس کرده ام.

این یکی از شیوه های گریز از پذیرفتن کاستی ها و سهل انگاری ها درشعر است.

برخی دیگر شعرشان را با مضامین کامجویانه و هوس آلود یا تعابیر وقیح و گاه مشمئز کننده می‌آرایند و می‌آلایند یعنی همه چیز را عریان می کنند تا با آن همه عریانی ، تهی دستی خود را در کشف و بیان و  زبان ، بپوشانند.

اگر به این جماعت بگویی که شعرت ضعیف است و تکراری است و اشکال وزنی و نحوی دارد، می فرمایند که شما جسارت لازم را برای عبور از خط قرمزها ندارید و دچار خود سانسوری شده اید.

یک عده دیگر از آرزومندان بی استعداد در عالم شاعری، عباراتی سست  و ضعیف را سرهم می کنند و به خیال خودشان از خط قرمزهای اعتقادی ، رد می شوند و مثلا شعر کفرآمیز می گویند. معلوم است که به این متفکران اهل مبارزه با جهل و خرافه! نمی توان تذکر داد که شعر فارغ از آن که چه می گوید، دست کم نیازمند زبان و بیان هنری است.

از همه جالب تر، جماعتی هستند که در آشفته بازار غوغای اهل سیاست، آثار ( آهای آجان مرا بگیر) می‌سازند و در پی موج ها و التهابات خبری به این سوی و آن سوی می‌گرایند واز عواید این موج سواری بهره مند می شوند.

چه کسی جرئت می کند که به این موج سواران بگوید که ، آثارشان سست است و تا شعر شدن فاصله دارد؟

آن ها می گویند :این همان شعری است که سانسور شده است، همان شعری است که فریاد بلند زمانه است، همان است که شاعرش به خاطر آن  بازداشت  و سپس آزاد وپس از آن پناهنده شده و جایزۀ خارجی گرفته!

جایزۀ خارجی که الکی نیست!

 آن وقت شما می گویید که شعر خوبی نیست؟ اشکالات بارز و ابتدایی دارد؟ شما اصلا می دانید که مبارزه چیست؟ حقوق بشر؟ دموکراسی؟ جایزۀ خارجی؟ مصاحبه با شاعر مبارز؟

هیچ کدام از این ها برای شما اهمیت ندارد و اصرار دارید که نقد شعر،  به این موضوعات ربطی ندارد.